حاضر جوابی!!
دیانا و مامان مشغول بازی هستند. دیانا خیلی لوس بازی حرف می زنه مامان: وقتی اینجوری حرف می زنی من نمی شنوم چی میگی عزیزم دیانا یک نگاه عاقل اندر سفیه به مامان می کنه و زل می زنه توی چشماش و بهش میگه: من با تو حرف نزدم.... من با خودم حرف می زدم مامان.!!!!!!!! . . . جزوه های مامان روی میز بود و دیانا هم قیچی به دست دور و بر میز می گشت و کاغذهاشو می برید و بعد مامان دید که ته یکی از ورقهاش قیچی شده. مامان: دیانا لطفا کاغذهای مامان رو قیچی نکن دیانا با تعجب به مامان نگاه می کنه: مامان من کاغذهای تو رو قیچی نکردم ... مگه تو دیدی که من قیچی کردم؟ چرا میگی من قیچی کردم؟ من به کاغذهای تو دست نزدم و ... مامان توی د...